تا آنکه برآید مه رخسار تو ناگاه 
در چاه فراق تو اسیریم به ولله 
شبگرد بیابان فراقیم همیشه
با دیده پر اشک و دل و سینه پر آه
صبحم به شب آید به نوای تو کجایی
رحمی کن عزیزا تو بر این ناله جانکاه
روزم که چنین است ، همین است مرامم
از اول شب در طلبت تا به سحرگاه
در هجر تو تنها دل ما نیست که خون است 
خون گشته افق نیز به هنگام شبانگاه
تقدیر سعید از ازل اینگونه رقم خورد 
از هر دل عاشق که بپرسی  بود آگاه
             751019

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها